حزب اللهی هاهم دیگر حزب اللهی نیستند!!!

امسال اگه خداوند قبول کنه به عنوان خادم الشهدا رفتم جنوبو یه ده روزی رو مهمون شهدا بودم.

روز اول که رسیدیم رفتیم برای سازماندهی خادمین به دوکوهه فضا فضای فوق معنوی بود و همه حس و حال جنگ و جبهه رو داشتتند و همه تو اذهانشون تداعی شهادت بود.

بعد از تقسیم بندی،گروه ما که اکثرا دانشجو بودیم قرار شد برن برای خادمی تو هویزه.

هویزه هم همشون مقبره شهدای دانشجو هست و اکثرا زائرای هویزه همه دانشجو و بیشتر پسر و دختر هایسالست.

ما تو آسپزخونه کارمیکردیم که یه آقایی اومد تو و گفت:از دوستان کی از تنظیم سیستم صوتی سر درمیاره؟؟؟

منم اینقدر تو هیئت با این طور سیستم ها ور رفتم اوستایی شده بودم واسه خودم!!!

سینمو سپر کردم و گفتم:من!!!

رفتیم داخل حسینیه هویزه که شهدا اونجا دفن بودن و از قضا زائرای زیادی هم داخل بودن!!

من که رفتم سریع رفتم سراغ سیستم و نشستم.همینطور که مشغول تنظیم سیستم بود،میشنیدم که پسرای مذهبی و به قول خودشون حزب اللهی دارن زیرلب چیزایی میگن.

خوب که دقت کردم یه چیزای بدی شنیدم

سرمو که برگردوندم و یکم به رفتار جوانای اونجا دقت کردم،،،سرم داغ شد!!!!

یعنی چی؟؟؟

در محضر شهدا؟؟؟؟

تو مناطق عملیاتی؟؟؟

تو اون فضای معنوی؟؟؟

اکثر دختر و پسرای مذهبی که اونجا بودن،فقط چشمشون دنبال همدیگه بود!!!!!!!!

خیلی ببخشین اما خودم دیدم که پسر مذهبی به دختر مذهبی شماره داد!!!!!!!(استغفرالله)

اونیکی پسر و دختر زیرزیرکی بهم نگاه میکردن و بهم لبخند میزدن!!!!

.

وخیلی چیزای دیگه که روم نمیشه بنویسم.

فقط تو دلم میگفتم:

کجایید ای شهیدان خدایی!!!!

شهدا شرمنده ایم!!!

اینجا به من چه بتوچه نداریم!!!!

بسیجی باید کتک بخورد!!!!

حزب اللهی هاهم دیگر حزب اللهی نیستند!!!

تو ,حزب ,اللهی ,هویزه ,دختر ,سیستم ,حزب اللهی ,پسرای مذهبی ,و همه ,و دختر ,پسر و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ویلاگ زوجیت باشگاه مهندسان آرنــا کتابخانه‌ی خصوصی حبیب سهرابی صدای باران اشک شفق خدمات کنسولی سپهر جهان اقتصاد مرجع انتشار رپورتاژ‌ آگهی دیجی بوک ۱ اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها